"زمزمه‌هاي واپسين" مجموعه‌اي از آخرين داستان‌هاي كوتاه نجيب محفوظ نويسنده مصري برنده نوبل با دريافت مجوز نشر منتشر ‌شد. اين كتاب مجموعه‌اي است از داستان‌هاي بسيار كوتاه نجيب محفوظ كه وي آنها را در اواخر عمرش به رشته تحرير درآورده است. برخي از اين داستان‌هاي اين كتاب بسيار كوتاه‌اند و گاهي به يك پاراگراف و حتي به يك جمله تك‌خطي هم محدود مي‌شوند. داستان‌هاي اين مجموعه تاكنون به فارسي ترجمه و منتشر نشده‌اند و ناجي مولايي آنها را از روي ويراست سال 2007 كتاب "زمزمه‌هاي واپسين" و از عربي به فارسي برگردانده است. اين مترجم در ابتداي كتاب 150 صفحه‌اي محفوظ، مقدمه‌اي هم درباره شيوه نگارش داستان‌هاي كوتاه اين مجموعه نوشته است. نجيب محفوظ نويسنده و نمايشنامه‌نويس مصري و برنده جايزه نوبل ادبيات نزديك به يك قرن (98 سال) عمر كرد و سه سال پيش (2006) بود كه پس از يك عمل جراحي در بيمارستاني در قاهره درگذشت. وي كه فرزند يك كارمند دولت بود، در دهه 30 ميلادي ابتدا در وزارت موقوفات دولت مصر مشغول به‌ كار شد و پس از راهيابي به ادارات دولتي، حتي مدير سانسور اداره هنر و سرانجام مشاور وزير فرهنگ مصر نيز شد. با اين حال از محفوظ به عنوان يكي از نويسندگان مدرن جهان عرب ياد مي‌شود كه با بيش از 30 كتاب تاثيرگذار توانست به عنوان اولين عرب، جايزه ادبي نوبل را دريافت كند. وي ديدگاه‌هاي منتقدانه‌اش را نسبت به استعمار انگليس و دولت وقت مصر، در واپسين سال‌هاي عمرش بيان كرد و البته پس از حمايت محفوظ از پيمان كمپ ديويد، (صلح مصر با اسرائيل) كتاب‌هايش مدت زمان زيادي در بسياري از كشورهاي عربي ممنوع شد كه اين ممنوعيت با دريافت جايزه نوبل در سال 1988 برداشته شد. بر اساس كتاب "كوچه مدق" محفوط در ايران نيز فيلمي به‌ نام كافه ستاره ساخته شد كه در سال 1385 نمايش داده‌ شد.

فهرست:

يادداشت مترجم 7 نگاهي گذرا به چند رمان محفوظ 13 آثار ادبي نجيب محفوظ 15 نجيب محفوظ و سينما 16 نجيب محفوظ و رويدادهاي جهاني 20 نتيجه 20 دربارة كتاب 21 شيخ عبدربه التائه كيست؟ 23 زمزمه هاي واپسين ................ نوجوان بودم كه چند ماهي در بستر بيماري افتادم. رفتار اطرافيانم به شكل جالبي تغيير كرد. خشونت، جاي خود را به پرستاري هاي مهربانانه داد. مادرم از من جدا نميشد و پدرم دل از من نميكند و برادرانم براي من هديه ميآوردند. رَدشدن در امتحانات، ديگر بدرفتاري و سرزنشي در پي نداشت. وقتيكه خوب شدم از اينكه دوباره به جهنم سابق بازگردم ترسيدم. در آن هنگام حس كردم كه شخصيت جديدي در من شكل ميگيرد. تصميم گرفتم آن شرايط پُر مهر و عطوفت را حفظ كنم. اگر بايد براي خوشبختي تلاش كرد، من چنين خواهم كرد و تمام سختيها را به جان خواهم خريد. پس با قدمهاي استوار، پله پله از نردبان موفقيت بالا رفتم و همه دوست و مريد من شدند. بعيد ميدانم بيماريهاي ديگري چون بيماري من، چنين خوشبختي و سعادتي را به همراه آورده باشد.